معنی پوزه بند
فارسی به انگلیسی
Muzzle
لغت نامه دهخدا
پوزه بند. [زَ / زِ ب َ] (اِ مرکب) آلتی که بر دهان حیوان چون اسب و خر و گاو و گوساله وگوسفند و سگ و امثال آن بندند تا زیان بکشت نرسانندیا نگزند یا آواز نکنند و یا بیش از حد پستان مادر نمکند. پوزبند. بتفوزبند. دهن بند. کمام: تو باک مدار که ما آن چنانکه بستان ترا سبز کردیم همه ٔ چرندگان را پوزه بند بربستیم. (از نامه ٔ سنائی بعمرخیام). فدام، بتفوزبند گاوان. (منتهی الارب). || لویشه. و لبیشه.
پوزه
پوزه. [زَ / زِ] (اِ) پیرامون و گرداگرد دهان. پوز. فرطوسه. فرطیسه. بتفوز. مجموع دهان و فکین حیوان. فوز. زفر. بدفوز. فریش. فش. فرنج. فوزه. تانول. (لغت نامه ٔ اسدی). کلفت. || دهان بند. فنطیسه. فطیسه. || تنه ٔ درخت. (برهان). پوز. (برهان). پوژه. (شعوری). ساق درخت. تنه: پوزه ٔ درخت. || ساق پای انسان. (مهذب الاسماء). پوژه. (شعوری).
پوزه. [زِ] (اِخ) ده کوچکی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاور کنگان. کنار راه اتومبیل رو کنگان به لنگه. دارای 50 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند.
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Einen maulkorb anlegen, Maulkorb (m), Mündung (f), Schnauze (f)
پوزه بند بستن
Gag [noun], Spass [noun], Witz [noun]
پوزه
Einen maulkorb anlegen, Maulkorb (m), Mündung (f), Schnauze (f)
فرهنگ معین
گرداگرد دهن جانوران، چانه، کسی را به خاک مالیدن شخص پرمدعایی را به شدت تحقیر و سرشکسته کردن. [خوانش: (زِ) (اِ.)]
معادل ابجد
76